ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عطا کردی خطا کردم ، خطا کردم عطا کردی
وفا کردی جفا کردم ، جفا کـردم وفا کردی
تو بیشرمی ز من دیدی و بر رویم نیاوردی
ز عبد بیحیای خود حیا کـردی حیا کردی
مرا هر لحظه زنجیـر گناهـی بود بر گردن
تو خواندی و مـرا از آتش دوزخ رها کردی
من از تو قهـر کردم تـو پیـام آشتی دادی
کرم کردی دوباره این فراری را صدا کردی
من بیچاره از غفلت دویـدم جـانب شیطان
تو از رحمت مـرا بـا دوستـانت آشنا کردی
تو بخشیدی گناهم را ؛ خریدی اشک و آهم را
تو زخمم را شفا دادی تو دردم را دوا کردی
من از فرمـان تـو کردم تمّـرد، بـار معبودا
تو حاجات مـرا بـر لب نیاورده روا کـردی
من از خود آبـرو بردم تو بر من آبرو دادی
من از غفلت چه ها کردم تو از رحمت چه ها کردی
اگر میخواستـی در آتـش قهرت بسوزانی
چرا این روسیَه را زایر کـرب و بـلا کردی
گرفتی در بغـل تـا قبر ثـارالله را «میثم!»
به سوی حق فرار از آتش قهر خدا کردی