ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر چند که در شهر تو بازار زیاد است
باید برسم زود... خریدار زیاد است
من در به درِ پنجره فولادم و دیریست
بین من و آن پنجره دیوار زیاد است
آنقدر کریمی که بدهکار تو کم نیست
آنقدر کریمی که طلبکار زیاد است!
پاییز رسیدم به حرم با همه گفتم:
اینجا چقدر چادر گلدار زیاد است
با بار گناه آمده ام مثل همیشه
با بار گناه آمدم این بار زیاد است!
گندم به کبوتر بدهم ؟ شعر بگویم؟
آخر چه کنم در حرمت؟! کار زیاد است!
نوروز به نوروز... محرم به محرم...
سرمست زیاد است، عزادار زیاد است
هر گوشه ی ایران حرم توست که با تو
همسایه ی دیوار به دیوار زیاد است
از دور سلامی و تو از دور جوابی
این فاصله انگار نه انگار زیاد است
یک شب که به رؤیای من افتاد مسیرَت
دیدم چقَدر لذت دیدار زیاد است...
درخواب... سرِ سفره ی اطعام... تو گفتی:
هر قدر که می خواهی... بردار ، زیاد است