ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بس که اعجاز ز چشمان تو ظاهر شده است
نام تو زینت محراب و منابر شده است
غم نهفته شده در واژه ی جانسوز "حسین"
آه از نام شریفت متبادر شده است
آب و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
روضه خوان تو تمامی عناصِر شده است
هرکه از باده ی تو سهم مقدر دارد
قسمت هرکسی از سوی تو صادر شده است
یک نفر جُون و یکی عابس و یک مرد زهیر
یک نفر نیز حبیب بن مظاهر شده است
سهم منصور ملک گریه ی هر روزه شده
ملک عرش نشین ساکن حائر شده است
باد مضمون نو از بازی با زلفت ساخت
باد هم مرثیه خوانت شده ، شاعر شده است
نظم گیسوی تو را دست کسی ریخت بهم
شکر بالای سرت فاطمه حاضر شده است
بوریایی که تو را گرم در آغوش گرفت
موجب فخر تمامی عشائر شده است