ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بین میدان قاسم است یا ماه تابان آمده؟!
سیزده ساله ترین پیرِ جوانان آمده
بس که با هیبت رسیده من نفهمیدم دگر
یک تنه او آمده یا کل گردان آمده؟!
آن قدَر شوق پریدن در دلش دارد که او
بند کفشش را نبسته سوی میدان آمده
تا که خواند: "إن تنکرونی فأنا ابن المجتبی"
پیرمردان جمل گفتند : طوفان آمده
هرکسی که تن به تن جنگید با او گفته اند
بین میدان ، عمرِ ننگینش به پایان آمده
چهار فرزندِ لعین را کشت با ذکرِ علی
ازرقِ شامی خودش حالا هراسان آمده
بندِ نعلین تو باز است... ازرقِ شامی تویی؟!
کفر ، از ترفندِ قاسم مات و حیران آمده
این بت کفار هم زد بر زمین ابن الحسن
تیغِ ابراهیمی اش بر فرقِ شیطان آمده
دوره اش کردند و هر کس سنگ در دامان گرفت
نیزه ای خورد و به لب هایش عمو جان آمده
شاخِ شمشادِ حرم در هم شکست آیینه اش
تا که سویش جای نقل از سنگ باران آمده
پیکرش را بس که بر روی زمین چرخانده اند
خارها بر روی هر زخمش فراوان آمده
پای اسبی روی کندوی لبش رفت و عسل
از لب و دندان چکیده تا به مژگان آمده
روی هر بند تنش جای هلال افتاده است
بس که بر روی تنش نعلِ ستوران آمده
دست و پا که می زند حالِ عمو بد می شود
بعدِ اکبر غصه اش حالا دو چندان آمده
قاسم است اما به دست گرگ ها قسمت شده
آیه هایش کم شده... تحریفِ قرآن آمده...