ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
او اهل گریه بود و دو چشم نجیب داشت
با نام مجتبایی اش انسی عجیب داشت
او هم کریم بود و به هنگام بخششش
خورشید و ماه یا که ستاره به جیب داشت
آری تمام اهل مقاتل نوشته اند
دشمن هم از عنایت و لطفش نصیب داشت
مثل حسن حرم به مزارش وفا نکرد
دیدم که صحن خاکی و قبری غریب داشت
بوی گلوله می دهد آن صحن ها ولی
روزی شبیه کرببلا عطر سیب داشت
دستم به سمت چاک گریبان خویش رفت
وقتی که نام او به لبش عندلیب داشت
او دست خاک زلف پریشان خود نداد
بالا سرش به جای سنان او طبیب داشت
وقتی که زهر پا به روی سینه اش گذاشت
فرزند او به روی لب امن یجیب داشت
ابن الرضای سوم این خانواده هم
مرثیه ای شبیه به یابن الشبیب داشت
خاکی شده است صورت گلدسته های او
یعنی که میل روضه ی خدالتریب داشت
از روی نیزه ها سر او خورد بر زمین
این روضه سخت بود و فراز و نشیب داشت