ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سلام ام ابیها ، منم ، گدای شما
تمام بود و نبود جهان فدای شما
سلام حامیِ حیدر ، سلام جان علی
سلام مادرِ مظلوم شیعیان علی
سلام مادر مظلومه ام ، دلم تنگ است
زمانه با من مسکین دوباره در جنگ است
سلام «کشتی پهلوگرفته» در غم ها
سلام مادرِ همواره ی مُحرم ها
دوباره این پسرت مبتلاست ، مادر جان
دوباره در دل من کربلاست ، مادرجان
دوباره یاد تو افتادم و دلم خون شد
دوباره طاقت و صبرم ز دست بیرون شد
دوباره یاد تو آمد ، شکست شیشه ی دل
دوباره زنده شد آن درد تا همیشه ی دل
دوباره غربت مولا و تو ، دوباره فدک
دوباره سفره ی ساده ، دوباره نان و نمک
دوباره آتشِ بی شرم و خانه ی مولا
دوباره صبرِ علی ، زخم پهلوی زهرا
دوباره آنچه شنیدم ، دوباره غیرت و خشم
دوباره بارشی بارانِ بی امان از چشم
شنیده ام نشنیدند حرفِ دردت را
که پیش چشم تو بستند دست مردت را
از آن زمان که شنیدم نصیبِ من غم بود
که از قنوتِ نماز تو نیمه ای کم بود
شنیده ام که علی وار راه می رفتی
تو نیز دست به دیوار راه می رفتی
به یاد غربت مولا شکسته می خواندی
شنیده ام که نماز نشسته می خواندی
به حق آنچه شنیدم ، به حق آن همه غم
بگیر دست مرا و ببر از این عالم