ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خاکی اَم بس که زمین خوردم و غفلت کردم
آه دیگر به زمین خوردنم عادت کردم
چقدر توبه شکستم ، چقدر برگشتم
چقدر پیش تو احساس خجالت کردم
جای تو دل به همه دادم و خارم کردند
رحم کن بر من ساده که حماقت کردم
دارد این عمر تلف می شود و می بینم
نه شدم عابد درگاه نه همت کردم
مزه ی نام حسین از دهنم دیگر رفت
بس که هی پشت سر خلق تو غیبت کردم
دست احسان تو را پس زدم و کج رفتم
جای تو با خود ابلیس رفاقت کردم
به امانت شرف و ثروت و جاهم دادی
من آلوده خیانت در امانت کردم
یاد بی کس شدنم ، یاد تو افتادم من
سر این سفره فقط صحبت حاجت کردم
نظری کن که دگر سمت معاصی نروم
خسته ام بس که از این نفس شکایت کردم
نخورد مهر عذاب تو به پیشانی من
همه ی عمر فقط سجده به تربت کردم
لذت ماه مبارک سفر کرببلاست
میل شب های حرم میل زیارت کردم
تو خودت شاهد من باش که در هیئت ها
از تن بی سر ارباب روایت کردم
نیزه دار آمد و افتاد به جان بدنش
وای من کهنه حصیری شده دیگر کفنش