ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من گریه می کنم که مصفّا کنی مرا
مانند قطره راهی دریا کنی مرا
گرچه برای روضه ی تو کم گذاشتم
دارم امید این که تماشا کنی مرا
با این دو قطره اشک عزایی که ریختم
اصلاً بعید نیست مسیحا کنی مرا
من را در این لباس عزایت کفن نما
تا پیش چشم فاطمه زیبا کنی مرا
آن قدر بین روضه ی تو گریه می کنم
تا بین نوکران خودت جا کنی مرا
گشتم مریض خسته ی دارالشفای تو
با این بهانه ای که مداوا کنی مرا
دور است از کرامت بی انتهای تو
در روز حشر آیی و رسوا کنی مرا
شب های جمعه راهی کرب و بلا شوم
تا همنشین حضرت زهرا کنی مرا
در بین گریه ام به سر و سینه می زنم
تا داغدار زینب کبری کنی مرا