ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به عشق روی تو این روزها جوان شده ام
همان که خواست دل خوب تو همان شده ام
از این به بعد خودم اشک روضه ات هستم
ز بس که نام تو را از برم ، روان شده ام
ز ترسِ هجر تو خود را به هر دری زده ام
به من مگو که به وصل تو بدگمان شده ام
ملائک تو مرا عاشقانه می بویند
ز علم عشق شناسی که عطردان شده ام
به گریه های عمومی چه نمره ها که نداد
مرا بگو که در این بحر ، امتحان شده ام
به سر چراغی اشکم چه سکه ها که نریخت
ز دو دهانه بصر ، صاحب دکان شده ام
ز چاک های قفس باغ می دود به درون
ز سطر سطر قفس تازه روضه خوان شده ام
به هر مسافر بیدل هزار حج بنویس
ز بس که دل ز کفم رفت ، کاروان شده ام
ببین به سینه ی من فطرست دهد جولان
منم که تحت لوای تو آسمان شده ام