ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
می کشد به قتلگاه این همه شتاب هات
کاروان رفته را حجم پیچ و تاب هات
کاروان رفته را فرصت حجاز نیست
کربلا خزیده در شور انقلاب هات
باز این چه شورش است ، باز این چه آتش است
گُر گرفته در دل شیخ و شوخ و شابهات
هی نوشته می شوی روی رج رج زمین
سرخ می شود دوات ، سرخ تر کتاب هات
هی کشیده می شود مستی اَم به سمت ظهر
هی شکسته می شود شیشه ی شراب هات
پاره های دفتر است یا پر کبوتر است ؟
نه ! که ماه حیدر است رشک ماهتاب هات
سرفکنده زیر زیر ، چشم داده دست تیر
دست داده با کویر در کنار آب هات
رفته ای به اوج ظهر ، سر نهاده ای به مهر
این نماز آخر است آخرین ثواب هات