ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از محرّم ، حرمی دور و برِ ماه کشید
از دو چشم من و تو تا حرمش راه کشید
در کویر من و تو روضه گرفت و آنگاه
آب شیرین حیات از دل این چاه کشید
روضه خواند و ره صد ساله ی ما یک شبه شد
این همه فاصله را یک شبِ کوتاه کشید
مجلس روضه ی خود را که مزیّن فرمود
تا بهشتش همه را برد و به همراه کشید
عده ای را به هوای حرمش مهمان کرد
عده ای را دم در خادم درگاه کشید
این بهشتی ست که نهر و مِی و ساقی دارد
این بهشتی ست که ارباب به دلخواه کشید
در محرّم ، حرمی دارم و دلخوش هستم
که مرا گریه کن این حرمِ ماه کشید
گریه ی من به فدای جگر سوخته اش
که دلش آب شد از بس جگرش آه کشید