برگ سبز درخت یاسینیم | مناجات با حضرت امام حسین علیه السلام | رحمان نوازنی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

برگ سبز درخت یاسینیم

دست پرورده های آمینیم

وقف این آسمان شش گوشه

وقف این بارگاه دیرینیم

خودم را از اول ، دوباره کشیدم | مناجات با حضرت امام حسین علیه السلام | رحمان نوازنی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

خودم را از اول ، دوباره کشیدم

نشستم برایت ستاره کشیدم

کمی گریه کردم و پایین چشمم

نشستم دو تا راه چاره کشیدم

از محرّم ، حرمی دور و برِ ماه کشید | مناجات با حضرت امام حسین علیه السلام | رحمان نوازنی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

از محرّم ، حرمی دور و برِ ماه کشید

از دو چشم من و تو تا حرمش راه کشید

در کویر من و تو روضه گرفت و آنگاه

آب شیرین حیات از دل این چاه کشید

هیئت " بهشت خانه " ی سر سبز ایل ماست | مناجات با حضرت امام حسین علیه السلام | رحمان نوازنی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

هیئت " بهشت خانه " ی سر سبز ایل ماست

که در کنار زمزمه ی رود نیل ماست

اینجا دل شکسته حرم دارد و حسین

اینجا کبوترِ دل ما جبرییل ماست

گاهی که غافلی ز خودت می روی ز یاد | مناجات با حضرت امام حسین علیه السلام | رحمان نوازنی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

گاهی که غافلی ز خودت می روی ز یاد 

گاهی نسیم می کشدت سمت گردباد

گاهی خودت به حال خودت چشم می زنی

باید از این به بعد بخوانی " و ان یکاد " 

+ با سنگ هر گناه پرم را شکسته ام | مناجات با خدا | رحمان نوازنی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

با سنگ هر گناه پرم را شکسته ام

آه ای خدا ، خودم کمرم را شکسته ام

نه راه پیش مانده برایم نه راه پس

پل های امن پشت سرم را شکسته ام

زندان صبر بود و هوای رضای او | شهادت حضرت امام موسی کاظم علیه السلام | رحمان نوازنی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

زندان صبر بود و هوای رضای او

شوقش کشیده بود به خلوت سرای او

زندان نبود ، چاه پر ازکینه بود و بس

زنده به گور کردن آیینه بود و بس

وقتی که تو را عرش معظم آورد | مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها | رحمان نوازنی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

وقتی که تو را عرش معظم آورد

یک فاطمه زهرای مجسم آورد

قنداق تو را که آسمان می بوسید

جبریل به گریه های نم نم آورد

وقتی که روی نیزه کمی سر گذاشتی | مناجات با حضرت امام حسین علیه السلام | رحمان نوازنی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

وقتی که روی نیزه کمی سر گذاشتی

در چشم ما دو بغض شناور گذاشتی

آن قدر روی نیزه به معراج رفته ای

پا از حریم عرش فراتر گذاشتی

چقدر پرچــم سـبز چقــدر زیبـایی | ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف | رحمان نوازنی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

چقدر پرچــم سـبز چقــدر زیبـایی

چه احتزاز قشنگ پر از شکوفایی 

چه اسم های لطیفی به رقص آمده اند

چه دلنشـین و صمیمی ؛ چقدر رویایــی 

باز از عرش غزل های مرا آوردند | ولادت حضرت امام حسین علیه السلام | رحمان نوازنی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

باز از عرش غزل های مرا آوردند

شیشه ناب عسل های مرا آوردند

 باز آغوش در آغوش دلم را بردند

طعم شیرین بغل های مرا آوردند

می رسید از قله های کوه نور | مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله | رحمان نوازنی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

می رسید از قله های کوه نور

از بلندای تشرف در حضور

فرش استقبال راهش می شدند

هر چه جن و هر چه انس و هر چه حور

و قبل از اینکه مرا هم از این سرا ببرید | وفات حضرت زینب سلام الله علیها | رحمان نوازنی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

و قبل از اینکه مرا هم از این سرا ببرید

کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید

تمام قامت من را شکسته داغ حسین

کمک کنید مرا دست بر عصا ببرید

از خود فرار کردم و لا یُمکن‌الفِرار | مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف | رحمان نوازنی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

از خود فرار کردم و لا یُمکن‌الفِرار

امشب دوباره آمده‌ام بر سر قرار

رسوای خویش گشتم و غرق خجالتم

من آمدم - ولی تو به روی خودت نیار

ای روح آفتاب چرا پا نمی شوی | شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها | رحمان نوازنی

 

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

ای روح آفتاب چرا پا نمی شوی

 بانوی بوتراب چرا پا نمی شوی

 پهلوی من هم از خبر رفتنت شکست

 رکنم شده خراب چرا پا نمی شوی

از پنجشنبه های دل من عبور کن | ولادت امام حسن عسکری علیه السلام | رحمان نوازنی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

از پنجشنبه های دل من عبور کن

یک روز جمعه چشم مرا غرق نور کن

آقای پنجشنبه؛ مرا هم نگاه کن

چشمان خیس و غم زده ام را مرور کن

وقتی کنار اسم خودت "لا" گذاشتی | ولادت حضرت رسول صلی الله علیه و آله | رحمان نوازنی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

وقتی کنار اسم خودت "لا" گذاشتی

قبلش هزار مرتبه "الّا" گذاشتی

هر چیز را به غیر خودت نفی کرده ای

خود را یکی نمودی و تنها گذاشتی

آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد | ولادت حضرت رسول صلی الله علیه و آله | رحمان نوازنی

آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد

در زیر پای مرد خدا جانماز شد

کعبه خودش میان جماعت به صف نشست

آمد امام قبله و وقت نماز شد

حالا زمین کربلا چشمان تر دارد | مصیبت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام | رحمان نوازنی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

حالا زمین کربلا چشمان تر دارد

حالا پس از این خیمه های در به در دارد

دستان او را از سر زینب بُریدند

حالا بگو که خیمه آیا بال و پر دارد ؟

نیزه ای از گلوی یک غنچه | مصیبت حضرت علی اصغر علیه السلام | رحمان نوازنی

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب 

نیزه ای از گلوی یک غنچه

از سه جا انشعاب می گیرد

از یکی خون و از یکی شیر و

از یکی سهم آب می گیرد