ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از روز عهد ، روز ازل نه ، قدیم تر
نشنیده ایم از تو کسی را کریم تر
اول تو با خدا به سخن لب گشوده ای
موسی کلیم بوده ولی تو کلیم تر
چیزی ته پیاله برای کسی نماند
جام بلا عظیم ولی تو عظیم تر
ای بی سلام بر لب تو ، آبِ خوش گوار
از آب های داغ جهنم حمیم تر
از این که چشم های مرا خشک تر کنی
دیده ندیده است عذابی الیم تر
این چند طفل اشک به دامن نبود اگر
از چشم ما نبود به عالم عقیم تر
چون راه گریه بر غم بی انتهای تو
راهی ندیده ام به خدا مستقیم تر
این شغل خانوادگی چشم های ماست
هستند در عزای شما از قدیم ، تر