ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همین که داغ رسید عمه را صدا کردی
نشستی و وسط خیمه ها دعا کردی
چقدر داغ که در نیم روز دیدی تو
چقدر عمر که دائم خدا خدا کردی
خدا نخواست که در کربلا شهید شوی
به جای آن همه جا را تو کربلا کردی
حسین قاری قرآن روی نیزه شد و
تو خطبه خواندی و تفسیر آیه ها کردی
زلال جاری گریه بهانه می خواهد
بهانه را چقدر خوب دست و پا کردی
زمان دیدن لبخندهای یک نوزاد
بنا نبود به گریه ولی بنا کردی
میان کوچه و بازار روضه خوان بودی
اساس هیئت ما را خودت به پا کردی
تو هم شهید همان سال شصت یک هستی
که سال ها به همان روز اقتدا کردی