ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خانه ای که سر در آن جای چوب پرچم است
چارچوبش تکیه گاه بانویی قامت خم است
هم چو سلمان اندرونی رفتن این خانه ها
رزق هر کس نیست حرف محرم و نامحرم است
خرج این روضه گرفتن از جگرها میرسد
نوکری با خون دل خوردن همیشه توأم است
این که ما نوکر شدیم از ربنای مادر است
مثل عیسی که عروجش از دعای مریم است
دست من که نیست نامت گریه در می آورد
کار خورشید است این که روی هر گل شبنم است
یا حسینِ سینه زن جانم حسین فاطمه ست
در قرار سینه زن ها پاسخ دم با دم است
خوب و بد را می خرند این است رسم کربلا
تلخی چای عراق و شهد شکر با هم است
دستْ از این دامن کشیدن تیرگی می آورد
خوش به حال آن که چنگ التماسش محکم است
بابت هر روضه ای از روضه های کربلا
باید از جان هم گذشت اما بضاعت ها کم است