ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من که مأموریت خود را به سر آورده ام
خاطراتی تلخ از داغ سحر آورده ام
گوییا یک عمر بود این اربعینی که گذشت
از شب مرگ یتیم تو خبر آورده ام
گوشوار دخترت را پس گرفتم از عدو
ارث دختر را سر قبر پدر آورده ام
دست و پایی زخم دیده ، قامتی اندر رکوع
بهترین سوغات را من از سفر آورده ام
سجده ی شکری نمودم بهر دیدار سرت
یادگار از سجده ی خود زخم سر آورده ام
از کبوتر بچه هایی که کنارم بوده اند
یا اخا بنگر فقط یک مشت پر آورده ام
اولین بار است، قبرت را زیارت می کنم
قبر زهرا مادرم را در نظر آورده ام