ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
السلام ای دلیل کَرَّمنا
ای به عالم امام ، آمَنّا
به مسلمانیِ خودت سوگند
طاعتت واجب است ، سَلَّمنا
این عبارت نوشته بر قلبم
از ازل بوده ام تُو را مِنّا
از ازل تا ابد به این سخنیم
ما همه بنده ایم ، اِرحَمنا
شاهد این که در رکاب توأم
و هُوَ «آیهُ لَهُم اَنّا»
«و خَلَقنا لَهُم» به ما خواندی
«و مَتاعاً ، و رحمةً مِنّا»
مرده بودیم ، زنده مان کردی
و لبت گفت ذکر «اَحیَینا»
شیعه ی فاطمه تویی و منم
شیعه ی تو قسم به «انزلنا»
حجةُ اللهِ ما تویی آقا !
حجة الله علی الحجج ، زهرا
سوره های فصیح رحمانی
آیه های بلیغ سبحانی
تویی و آل پاک و اطهارت
کلمات کریم قرآنی
عَلَّم الآدم از تو می گوید
ای به اسماءِ نور ، نورانی
اُذکروا نعمتی تویی آقا !
وَه چه زیبا نماز می خوانی
و اَقیموا الصلوت را مظهر
اَمرِ آتو الزکوه را بانی
خاشعین را عبادتت مَظهر
خاضعین را چراغ رضوانی
هر سحر از میان سجّاده
آسمان را کنی چراغانی
نیمه شب تا طلوع فجر و فلق
تویی و سجده های طولانی
پدر و مادرم فدای شما
ای مرا والدین ایمانی
با شما بودنم خدا داند
بهترین لحظه های روحانی
مثل عمّه شبیه بابایت
می کنی خطبه های طوفانی
آخرین یادگار کرب و بلا !
اوّلین یادگار ایرانی
حتم دارم برای ما تا حشر
تا قیامت شفیع می مانی
حجةُ اللهِ ما تویی آقا !
حجة الله علی الحجج ، زهرا
ای به قربان برق چشمانت
آمدی با سرود جانانت
اَشهدت شهدی از شهادتت داشت
اوّلت هست مثل پایانت
بر لبت آیه های قرآنی ست
ای فدای صدای قرآنت
حال ، وقت امامتِ تو شده
عالَمی هست زیر دستانت
ما مسلمان دست های توییم
کن اشاره شویم سلمانت
آری ای ماه ! خوش درخشیدی
در شب تیره بر محبانت
خنده ی مادرت به بابا گفت
می بَرد دل ، لبان خندانت
می درخشد شبیه مروارید
گونه ات چانه ات گریبانت
این چه نوری ست می شود ساطع
تا بهشتِ برین ز رضوانت
خوانِ نعمت بگستران که هنوز
انبیایند تازه مهمانت
باقر العلمی و معلّم اخلاق
عالمان طفلک دبستانت
قلّه های علوم انسانی
بی گمان فتح شد به دورانت
مکتب وحی را تویی حافظ
دشمنان مانده اند حیرانت
درد اسلام و مسلمین امروز
هست محتاجِ مُهر درمانت
شیعیان غریب را دریاب
به دل نرم و آه سوزانت
حجةُ اللهِ ما تویی آقا !
حجة الله علی الحجج ، زهرا
فیض سرمد حکایت باقر
راه احمد هدایت باقر
در همه دردهای بی درمان
مرهمِ دل ولایت باقر
همه ی کائنات می دانند
زنده اَند از عنایت باقر
به خدا زنده می کند دل را
نکته های روایت باقر
حافظ پرچم ذَوِی القرباست
هر که شد تحت رایت باقر
بشریّت به امر حق باشد
زیر چتر حمایت باقر
دور طاغوت ، سَر نمی گردد
جز به دست درایت باقر
سدّ راه منافقین باشد
روشِ با کفایت باقر
هر کجا انحراف می بینیم
چشم ما و هدایت باقر
شیعه بودن نشانه ای دارد
شیعه نوری ز آیت باقر
بر مجاهد ز غیب می آید
مددِ بی نهایت باقر
طاعتِ بی غرور ، گر خواهیم
اشک ما و رضایت باقر
در ره دوست بندگی باید
بندگی چیست ؟ غایت باقر
حجهُ اللهِ ما تویی آقا !
حجه اللهَ علی الحجج ، زهرا
جوشد از هر لب دعای شما
چشمه چشمه به زیر پای شما
و من از چشمه ای شکافنده
چشم وا کرده ام برای شما
من مسلمان چشم های تواَم
مؤمن چشمه ی بقای شما
هر کجا را که طی کند چشمت
طی کند پیرو ولای شما
نتوان حق تو ادا کردن
مگر از سمت کربلای شما
چشم هایت چه روضه ها دیده
در شب و روز نینوای شما
دیدی ای چشم کربلا که چه شد
بر سر نیزه مقتدای شما
دیدی آن جا که معجر و خلخال
می ربودند از نسای شما
خلوت سجده بود و سجاده
آه سجاد و ابتلای شما
خیمه ی اهل بیت بود و شرر
حمله و غارت و عزای شما
حاجتی رفت در دل زینب
که خورَد تازیانه جای شما
دید چشمان پاک و معصومت
کوفه و شام و رنج های شما
باید از درد و داغتان گوییم
ورنه کِی می توان ثنای شما
خودتان امر کرده اید آقا !
یک دهه روضه در منای شما
حجةُ اللهِ ما تویی آقا !
حجة الله علی الحجج ، زهرا