ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شرم مرا به خیمه ی طفلان که مى برد ؟
مشک مرا به خیمه ی سوزان که مى برد ؟
ادرک اخا سرودم و نالیده ام ز دل
این ناله را به محضر سلطان که مى برد ؟
سقا به خون نشست و علم بر زمین فتاد
با دختران خبر ز مغیلان که مى برد ؟
دستم فتاد و پنجه ی دشمن گشوده شد
این قصه را به موى پریشان که می برد؟
دشمن به فکر غارت و معجر کِشى فتاد
این شرح را به طفل هراسان که مى برد ؟
این غصه سوخت جان مرا صد هزار بار
سادات را به ناقه ی عریان که مى برد ؟