ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دیدن هجوم غصه و دم برنیامدن
تنها مرام توست یکسر نیامدن
دارد ظهور یوسف دل دیر می شود
سخت است این جدایی و دلبر نیامدن
در شهر جای زندگی اهل درد نیست
سخت است صبر و حوصله ها سر نیامدن
مشکل تر از تمام بلاهای تاکنون
از مشکل فِلان و فُلان بر نیامدن
شمشیر می زنیم ولی در دفاع کیست
بد نیست در میانه ی لشکر نیامدن؟
وقت حضور غایب و وقت نبرد کور
تا کِی کنار و یاور رهبر نیامدن
تا فتنه هست تاب و تب انحراف هست
حیف است در میانه ی سنگر نیامدن
چشمی نمانده تا به تماشا نشینمت
کارم شده بهانه ی دیگر نیامدن
یک عمر از تو دوری و یک دشت بی کسی
زشت است با تو تا دم آخر نیامدن
باور نمی کنم که بمیرم بدون تو
انصاف نیست دیدن نوکر نیامدن
این است راه زندگیِ کربلائیان
خوب است جبهه رفتن و دیگر نیامدن
سلام وقت بخیر و ایام بکام، با یه مژده ناب بروزم تشریف بیارید.