ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در دل خاکم و امّید نجاتی دارم
در دل امّید و به لب ها صلواتی دارم
مرگ ، همسایه ی دیوار به دیوار من است
منم آن زنده که هر شب سکراتی دارم
هشت معصوم عیان شد ز مصیبات تنم
از شهیدان خداوند صفاتی دارم
منم آن نخله ی در خاک که بر خوردن آب
جاری از دیده ی خود نهر فراتی دارم
ساقم از کوتهی تخته به رسوایی رفت
ورنه بشکسته ستون فقراتی دارم
کفن آوردن این قوم عذابی دگر است
اندر این هفت کفن تازه نکاتی دارم