ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از اباصلت بپرسید چه آمد به سرش
که چرا تیره شده صبح سپید سحرش
برده از مادر مظلومه ی خود ارثیه ای
خم شده مثل قد و قامت مادر کمرش
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از اباصلت بپرسید چه آمد به سرش
که چرا تیره شده صبح سپید سحرش
برده از مادر مظلومه ی خود ارثیه ای
خم شده مثل قد و قامت مادر کمرش
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آسمان است و خسوف قمرش معلوم است
غربت بی حد او از سفرش معلوم است
کوله بار سفر آخرتش را بسته
از مناجات و نماز سحرش معلوم است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از داغ زهر پیکرم آتش گرفته است
گویی تمام بسترم آتش گرفته است
تر می کند لبان مرا کودکم ولی
از تشنگی ، لب ترم آتش گرفته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خورشید سر زد از سحرت أیها الغریب
از سمت چشم های ترت أیها الغریب
تو ابر رحمتی که به هر گوشه سر زدی
باران گرفت دور و برت أیها الغریب