ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای در سپهر مجد و شرف ، رویت آفتاب
در بزم ما بتاب و رخ از دوستان متاب
از پا فتاده ایم ، ز رحمت تو دست گیر
ما را که دل ز آتش داغت بود کباب
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای در سپهر مجد و شرف ، رویت آفتاب
در بزم ما بتاب و رخ از دوستان متاب
از پا فتاده ایم ، ز رحمت تو دست گیر
ما را که دل ز آتش داغت بود کباب
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دیروز جان نثاری زهرا اگر نبود
امروز از ولایت و قرآن اثر نبود
آن آتشی که خانه ی زهرا در آن بسوخت
رشک غدیر و بغض علی بُد ، شرر نبود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رفتی و غمت سوخت دل پر محنم را
مرگ تو خزان کرد بهار چمنم را
ای شمع فروزان دل و انجمن من
خاموشی تو کرد خموش انجمنم را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جز غم کسی به خانه ی من سر نمی زند
این جا که مرغ شوق دگر پر نمی زند
در شهر خود غریبم و با درد آشنا
در خانه ی غریب کسی سر نمی زند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دخت رسول و این همه خونین جگر چرا ؟!
فلک نجات و غرقه به موج خطر چرا ؟!
نه سال خانه داری و صد سال رنج و غم
یک مادر جوان و خمیده کمر چرا ؟!
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بعد از پدر ، مصیبت بسیار دیده ام
یا رب ! تو آگهی که چه آزار دیده ام !
مردم اگر حدیث غریبی شنیده اند
من خویش ، این بلای گران بار دیده ام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر دیده ام ، که موج زند قطره هاى اشک
اى کاش بوده جلوه ی رویت به جاى اشک !
بعد از غروب ماه رخت ، خانه ام پدر !
ماتم سراى دل شد و خلوت سراى اشک
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اى حرم خاص خداوندگار
دست خداوند ، ترا پرده دار
اُمِّ اَب و بضعه ى خیر الانام
مادر دو رهبر صلح و قیام