خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

 آپارات خیمه
خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

این دشت با اراده ی زینب اداره شـد
در دست جبر اوست همه اختیارها

تاسیس وبلاگ
18 شهریور 1392

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۸۵۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمود کریمی» ثبت شده است

حسین83

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


 نگفتنی ست غم بی شمار انگشتر

چنان عقیق شدم داغ دار انگشتر

به مشک طعنه زده در میان قحطی آب

خوشا به حال لب آبدار انگشتر

مسافر کربلا

حسین8

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ای کسانی که به داغ دل ما می خندید

ما ز جان مونس دردیم و شما می خندید

ملت گریه نگویید به عشاق حسین

خبر از عشق ندارید چرا می خندید

مسافر کربلا

حسین76

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


وحی خداست در سخنش، کیست این حسین؟

ریزد شفاعت از دهنش، کیست این حسین؟

ریحانۀ پیمبر و از سوز تشنگی 

آتش فتاده در چمنش کیست این حسین؟

مسافر کربلا

حسین75

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


 شِیعَتِی یا کِرَامْ ......... یا عِظَامَ المَقَام

ای شیعیانم، ای اهل کرم و ای والا مرتبگان

 

فانْدبُوا یا حُسَیْنْ .......... بِفُؤادٍ حَزِیْنْ

نوای "یا حسین " را با دلی اندوهگین سر دهید

مسافر کربلا

حسین73

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب 


دوش قرص مه روی تو به یادم آمد

طلعت روی نکوی تو به یادم آمد

می گذشت از در مسجد نفس آلوده خسی

گذر خویش به کوی تو به یادم آمد

مسافر کربلا

حسین6

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


باد ها عطر خوش پیرهنش را بردند

سوختند و خبر سوختنش را بردند

نیزه ها بر عطشش قهقهه سر می دادند

زخم ها لاله ی باغ بدنش را بردند

مسافر کربلا

حسین57

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


هر نی فغان نای تو را در می آورد

آوای ربنای تو را در می آورد

با اینکه زنده ای! چه حریصانه نیزه دار

دارد لباس های تو را در می آورد

مسافر کربلا

حسین56

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ای لاله، پیش مرگ چمن می شوی چرا !؟

راضی به حُکم چیده شدن می شوی چرا !؟

این چشم خیس و چادرخاکیِ من که هست...

آشفته حالِ غسل و کفن می شوی چرا !؟

مسافر کربلا

حسین32

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دید چشمش به آسمان وا بود

تشنه بود و میان خون ها بود

لحظه های جسارت و غارت

در دل قتلگاه بلوا بود

مسافر کربلا

115

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


همراه زخم های تنت گریه ام گرفت

از پیرهن نداشتنت گریه ام گرفت

با دیده های سرخ جگر مثل مادرم

هنگام دست و پا زدنت گریه ام گرفت

مسافر کربلا

109

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


بادها عطر خوش سیبِ تنش را بردند

زخم ها لاله ی باغ بدنش را بردند

نیزه‏ها بر عطشش قهقهه سر مى‏دادند

خنده‏ها خطبه ی گرم دهنش را بردند

مسافر کربلا
دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما