ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تب دارترین تب زده ی بستر دردم
پر سوز ترین زمزمه ی حنجر دردم
رنگ رخ من بر همگان فاش نموده
در باغ نبی جلوه ی نیلوفر دردم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تب دارترین تب زده ی بستر دردم
پر سوز ترین زمزمه ی حنجر دردم
رنگ رخ من بر همگان فاش نموده
در باغ نبی جلوه ی نیلوفر دردم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در پادگان غربتش ماندم ، از غصه آزادی نمی خواهم
وقتی حریمش رنگ غم دارد ، من رنگ آبادی نمی خواهم
گرچه کبوتر در قفس دائم ، فکر و خیالش روز آزادی است
من جلد صحن سامرا هستم ، از بند ؛ آزادی نمی خواهم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امشب از جام ولایت سرخوشم
از دل و جان باده را سر می کشم
میکده دارد هوای دیگری
در طرب آورده می را ساغری
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بال کسی به اوج هوایت نمی رسد
حتی ملک به گرد دعایت نمی رسد
دسـتان آسمان به بلنـدای آسمان
بر خاک ریشه های عبایت نمی رسد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شده ام بر آن که پری زنم به هوات یا علی النقی
سفری کنم و سری زنم به سرات یا علی النقی
به هوات تازه کنم نفس ، به سرات آیم از این قفس
برسم به مأمن آسمان رهات یا علی النقی