ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دستم عجیب بوی خدا را گرفته است
چون گوشه ی عبای شما را گرفته است
هر لحظه صورتی ز خدا را در آمدید
وجه خدا زمین و سما را گرفته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دستم عجیب بوی خدا را گرفته است
چون گوشه ی عبای شما را گرفته است
هر لحظه صورتی ز خدا را در آمدید
وجه خدا زمین و سما را گرفته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای مقامت فراتر از مریم
ای شکوهت رساتر از حوا
ام کلثوم خواهر زینب
عصمت الله دوم زهرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از همان روز ازل خاک مرا ، آب تو را
دست معمار از احسان به هم آمیخته است
و شدی باب حوائج ، و شدم سائل تو
دستها را به عبای تو در آویخته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آرام تر بـرو که توانی نمانده است
تا آخرین نگاه زمانی نمانده است
بگذار تا که سیر نگاهت کنم حسیـن!
یک لحظه بعد از تو نشانی نمانده است