ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زیبا هلال یک شبه ، ای سایه ی سرم
بالا نشسته ای مرا می کنی نگاه
عالم همه پناه به نام تو می برند
حالا ببین که خواهر تو گشته بی پناه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زیبا هلال یک شبه ، ای سایه ی سرم
بالا نشسته ای مرا می کنی نگاه
عالم همه پناه به نام تو می برند
حالا ببین که خواهر تو گشته بی پناه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در وادی حسین مجال کلام نیست
غیر از کلام خون به مسیرش پیام نیست
با خون به صفحه ی عرفات دلم نوشت
راهِ وصال جز به شهادت تمام نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کسی خبر نشد از غربت نهانی من
نیامده به سرم بهر همزبانی من
فقط غریب مدینه غم مرا فهمد
که همسرم شده در خانه خصم جانی من
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش خندیدند
مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پیرمردی بین آتش از نوا افتاده است
رهبری تنها میان کوچه ها افتاده است
با رخی نیلی به یاد مادرش فریاد زد
ماجرای کوچه بهرم خوب جا افتاده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
همدم یار شدن دیده ی تر می خواهد
پیر میخانه شدن اشک سحر می خواهد
عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیست
قدم اول این راه جگر می خواهد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دل حرم می شود سحر ؛ گاهی
که شود صحن دیده تر ؛ گاهی
قطره ی آب در مرور زمان
می کند در حَجَر اثر ؛ گاهی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در میان هلهله سوز و نوا گم می شود
زیر ضرب تازیانه ناله ها گم می شود
بس که بازی می کند زنجیر ها با گردنم
در گلویم گریه های بی صدا گم می شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به طوف کعبه زنی پاک و محترم آمد
میان سینه ی او شعله های غم آمد
دخیل بست به دامان صاحب خانه
به سوی رکن یمانی دو سه قدم آمد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آیا که شود باز ببینم وطنم را
آرام کنم سینه ی پر از محنم را
دلتنگ مناجات سحرهای بقیعم
با مادر غمدیده بگویم سخنم را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نظر نما که گرفتاری ام زیاد شده
ز دست تو طلب یاری ام زیاد شده
چقدر واسطه گشتی خدا مرا بخشید
ببخش توبه ی تکراری ام زیاد شده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عاشق طواف کعبه ی آمال می کند
اخلاص را چکیده ی اعمال می کند
عاشق شراب می چکد از دیده ی ترش
با گریه مست می شود و حال می کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نماز عشق به پا می کنم به نام حسین
به نای سینه نوا می کنم به نام حسین
تو زینبی و همه قاصرند از وصفت
کتاب عشق تو وا می کنم به نام حسین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
انقطاع تو زِ هر سوز و گدازت پیدا
فاطمی بودنت از عشوه و نازت پیدا
سر سجاده ی تو گوشه ای از عرش خداست
سیر عرفانی ات از حال نمازت پیدا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بساط عاشقی ما به پاست این شب ها
زمان آشتی با خداست این شب ها
گناهکار قدیمی دوباره برگشته
صدای زمزمه ها آشناست این شب ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ز هجر پیر جماران به غم گرفتاریم
ز درد دوری او ناله ها ز دل داریم
به یمن دلبری آن نگار شهر آشوب
مرید ساقی عشقیم مست دلداریم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دوری از شهر و دیارم عزتم را لطمه زد
این جدائی قلب پاک عترتم را لطمه زد
با دو دست بسته هم باب الحوائج بوده ام
کی غل و زنجیر فضل و رحمتم را لطمه زد
از سوزِ تب توانی به پیکر نداشتی
فکری به غیر فاطمه در سر نداشتی
یادِ خدیجه می کنی و آه می کشی
یعنی که تاب دوریِ همسر نداشتی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هنگامه ی وصال من و دلبرم شده
این الحسین زمزمه آخرم شده
چشمم به راه مانده کجایی عزیز من
پیراهن تو گرمی بال و پرم شده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خوردی زمین و حیثیت لشکرم شکست
اصلی ترین ستون خیام حرم شکست
فریاد های " انکسری " بی دلیل نیست
در اوج درد تکیه گه آخرم شکست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نازنین حالا که دیدی حرف ؛ حرف ناز شد
جان به لب کردی مرا تا که لبانت باز شد
دست بردم زیر جسمت تا در آغوشت کشم
ناگهان دادم در آمد برملا این راز شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من بی دل آمدم که تو دلدار من شوی
غمدیده آمدم که تو غمخوار من شوی
شادم که در حریم تو افتاده بار من
آیا شود ز لطف خریدار من شوی