ادامه ی شعردر ادامه ی مطلب
در نمازم مستم امشب در سرم هوهوی کیست ؟
قامتم راکی ببندم ؟ قبله اصلا سوی کیست ؟
گیرم آنچه در مقاتل آمده افسانه است
بوی خون می آید از مهر نمازم بوی کیست ؟
ادامه ی شعردر ادامه ی مطلب
در نمازم مستم امشب در سرم هوهوی کیست ؟
قامتم راکی ببندم ؟ قبله اصلا سوی کیست ؟
گیرم آنچه در مقاتل آمده افسانه است
بوی خون می آید از مهر نمازم بوی کیست ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کشته ی اشک است و در چشم ترش خونریزی است
دشمنی دارد که کار خنجرش خونریزی است
" کربلا شش دانگ ملک شخصی او بود و هست "
ملک شاهی که درون کشورش خونریزی است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر چند که عاصی شدم و دورم از این در
باز آمدم و در پی یک فرصت دیگر
دلتنگ توام آمده ام تا که بگویم :
بیرون شدنی نیست غم عشق تو از سر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رسیده ام به چه جایی ... کسی چه می داند
رفیق گریه کجایی ؟ کسی چه می داند
میان مایی و با ما غریبه ای ... افسوس
چه غفلتی ! چه بلایی ! کسی چه می داند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من که دائم پای خود دل را به دریا می زنم
پیش تو پایش بیفتد قید خود را می زنم
کعبه ای در سینه ام دارم که زایشگاه توست
از شکاف کعبه گاهی پرده بالا می زنم