ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بعد از سه روز پیکر سرخش کفن نداشت
یوسف ترین شهید خدا پیرُهن نداشت
از بس که نیزه خون تنش را مکیده بود
حتی توان و قدرت ناله زدن نداشت
در هجمه ی تواتر شمشیر و تیر و تیغ
راهی به جز شقایق پرپر شدن نداشت
از بس که پیکرش شده پامال اسب ها
یک جای بی جراحت و سالم ، بدن نداشت
زلفی که شانه شد به سر نیزه صبحگاه
کنج تنور چاره به جز سوختن نداشت
در بوریای کهنه تن لاله پوش او
پیچیده شد اگر چه شقایق کفن نداشت