ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دست و پاگیرم ولیکن دست و پا دارم هنوز
هر چه هستم باز هم طبع گدا دارم هنوز
سفره ات را می تکانی روزی ما می رسد
گرچه سیرم کرده ای میل غذا دارم هنوز
لطف مادر بهترین تمثیل از لطف خداست
تا به زیر چادرت هستم خدا دارم هنوز
نان بپز نان تو خوردم که درستم کرده است
در تنور خانه ات دارالشفا دارم هنوز
خانه ات جارو کشی می خواست من جارو کشم
کار اگر اینجا کنم یعنی بها دارم هنوز
گفته ام در قبر بگذارند روی سینه ام
دستمال گریه بر داغ تو را دارم هنوز
در نمازم هم به روی شانه ام شال عزاست
من به یُمن شال مشکیتان عبا دارم هنوز
با همان یک دست من را یاد کن بین قنوت
مستمندم بی کسم عرض دعا دارم هنوز
باز هم در خانه ام عطر فدک پیچیده است
چون که از خرمای باغت چند تا دارم هنوز
هر کجا ذکر تو شد بر من حسین الهام شد
در میان روضه ات غار حرا دارم هنوز
مادر ارباب اذن کربلایم را بده
در دل دیوانه داغ کربلا دارم هنوز
من بدم می آید از درها که بد وا می شوند
نفرت از مسمار و از این چیزها دارم هنوز
بعد تو دیگر علی را هیچ کس خندان ندید
طعنه هم می زد کسی می گفت عزادارم هنوز