ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در تمام عمر با چشمان تر گفتم حسین
در غمت با گریه ی شام سحر گفتم حسین
دامنی لبریز گل در دامن خود یافتم
تا که با یاد غمت با چشم تر گفتم حسین
باز شد بر روی من درهای الطاف خدا
چون که با آه غمی صاحب اثر گفتم حسین
لحظه ای غافل نبودم من ز یاد و نام تو
در وطن بودم اگر یا در سفر گفتم حسین
من دل گم گشته ام را یافتم در کربلا
هر زمان با ناله و سوز جگر گفتم حسین
همره زوّار کوی تو به گوشم هر زمان
آمد از کرببلای تو خبر گفتم حسین
هیچ نامی لذتش بالاتر از نام تو نیست
چون "وفائی" در همه عمرم اگر گفتم حسین