ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز هم شهر نبی معدن اسرار شده
غنچه ای با برکت هدیه به گلزار شده
باز هم نام علی بر لب آقا گل کرد
باز هم حضرت ارباب پسر دار شده
روزه ی ماه رجب بَه که به آقا چسبید
تا سحر مست از این لحظه ی دیدار شده
غنچه ی ناز رباب است به قدری زیباست
چه قدر گل که به پاس قدمش خار شده
بس که نورانیت از چهره ی او می بارد
بی سبب نیست که هر آینه ای تار شده
سفره ی حیدریون رجب امشب پهن است
در دهش سیزده انگار که تکرار شده
پسر حیدری یوسف زهرا آمد
آخرین حیدر ارباب به دنیا آمد
این قبیله همه شان لایق پیغمبری اند
همه مستند ولی مست می کوثری اند
اسمشان مثل علی صولتشان مثل علی
فرصت جنگ بیافتد همه شان حیدری اند
غیرت الله جهانند علی های حسین
مثل بابا همه جا پیش همه مادری اند
سن مهم نیست در این قوم همه می دانند
در روایتگری دین همه شان منبری اند
علی اکبر و اوسط خودشان محشری اند
ولی انگار که مست علی آخری اند
علی اصغر دل این چند علی را برده
روی پیشانی او بوسه زینب خورده
هیبت چهره اش از بس که به مولا رفته
با نگاهش غم و درد از دل بابا رفته
بی سبب نیست رقیه علمی آورده
چون که بی واسطه بازوش به سقا رفته
نوه ی حیدر و زهراست در این شکی نیست
در ملاحت به علی اکبر لیلا رفته
اختر و ماه در آغوش هم اند آنجا که
از سردوش شه علقمه بالا رفته
چه قدر پاقدم این پسر با برکت
نامه ی شخص گرفتار به امضا رفته
عمه اسفند میارد نخورد چشم علی
فکر زینب طرف محسن زهرا رفته
دل بی بی طرف باغ جنان پر می زد
جای محسن چقدر بوسه به اصغر می زد
این دو شش ماهه یکی باده یکی ساغر شد
علت مستی شیعه ز می کوثر شد
یکی از عشق فدای حرم حیدر شد
یکی از عشق فدای پدر بی سر شد
یکی از بغض و عداوت به علی ٬ خونین شد
یکی از بغض حسین ابن علی پرپر شد
یکی از ضربه ی مسمار به جانان پیوست
یکی از تیر سه پر ؛ کشته ی بی حنجر شد
آن یکی آیه ی مظلومیت زهرا شد
این یکی سوره ی مظلومیت حیدر شد
آن یکی آبروی دشمن حیدر را برد
این یکی کشته ی بی غیرتی لشگر شد
این دو شش ماهه شفیعان قیامت هستند
این دو شش ماهه دو اسباب شفاعت هستند