ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قصه ی هیچ کسی مثل من آغاز نشد
هیچ کس مثل من اینگونه سرافراز نشد
هیچ عاشق پی معشوق خود اینقدر نرفت
هیچ عشقی به نگار اینقدَر ابراز نشد
هیچ کس لحظه ی جان دادن و پرپر زدنش
با دو دستان پر از عاطفه ات ناز نشد
خودمانیم ولی بهر علی اکبر هم
این چنین وسعت آغوش شما باز نشد
از حرم تا دم گودال پر و بال زدم
هیچ پروانه چنین لایق پرواز نشد
به روی سینه تان تا دم آخر ماندم
مقتل هیچ کس این قدر پر از راز نشد
با سرِ نیزه مرا از تو جدایم کردند
قامتی مثل من اینگونه بر انداز نشد
خواستم تا نگذارم سرتان را ببُرند
سر و جان دادم و انگار ولی باز نشد
بیت بیت بدنم مرثیه ای می طلبد
غزلی مثل من اینگونه در ایجاز نشد
من کریم ابن کریمم ، کرمی کن آقا
افت دارد بنویسند که جانباز نشد
تکه تکه بدنم زیر سمِ اسبان رفت
بعد از این بهر کسی قامتم احراز نشد
من که رفتم ولی ای کاش مقاتل زین پس
بنویسند همه ، مقنعه ای باز نشد