ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به بی آبرو اعتنا می کنند
همان ها که مس را طلا می کنند
زمینگیر را آسمان می دهند
و با باخته خوب تا می کنند
گنهکار شرمنده را می خرند
سر سفره ی خود گدا می کنند
اگر چه دعاگویشان نیستیم
ولی باز ما را دعا می کنند
مریض گناهی خجالت نکش
بیایی به اینجا دوا می کنند
به یُمن کمیل و به یُمن علی
مرا با خدا آشنا می کنند
چه آسان به بند خدا می کشند
چه آسان ز دنیا جدا می کنند
شب جمعه از لطف ری جمع را
همه راهی کربلا می کنند
خودش دید زینب که سرنیزه ها
تن شاه را جا به جا می کنند