ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اثر زهر به کل بدنت معلوم است
شدت درد تو و ضعف تنت معلوم است
گاه غش می کنی و گاه به خود می پیچی
خوب اوضاع تو با سوختنت معلوم است
حرف خود را به تکان دادن سر می گویی
حالت از گریه و طرز سخنت معلوم است
سعی داری که نبیند پسرت اما حیف
باز خاکی شدن پیرهنت معلوم است
چه سرت آمده جسم تو زمرّد شده است ؟
تکه تکه ز عقیق یمنت معلوم است
پادگان جای تو و اهل و عیال تو نبود
در نگاه تو غم دل شکنت معلوم است
کاسه نزدیک لبت می شود و می افتد
با همین زاویه زخم دهنت معلوم است
قصدت این است تو هم کرببلایی بشوی
این مواسات در عطشان شدنت معلوم است
فرق بسیار تو با جد غریبت آقا
وقت تشییع و کفن داشتنت معلوم است
گوشه ی دیگر ؛ فرق تو در این امنیتِ
خواهران و حرم لطمه زنت معلوم است
ته گودال نرفتی به سرت سنگ نخورد
شکر این لحظه ی آخر بدنت معلوم است