ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در سینه مانده آهم ، خیلی دلم گرفته
خسته از اشتباهم ، خیلی دلم گرفته
بر نفس خود اسیرم ، از شرم سر به زیرم
از بس که رو سیاهم خیلی دلم گرفته
خیلی مرا صدا کرد ، آخر خودش حیا کرد
شرمنده از الٰهم ، خیلی دلم گرفته
در بندگی ضعیفم ، شیطان شده حریفم
گمراه بین راهم ، خیلی دلم گرفته
نامحرمان به لبخند ، اشک مرا گرفتند
خشکیده شد نگاهم ، خیلی دلم گرفته
وقتی اطاعتم رفت ، دوران عزتم رفت
درمانده قعر چاهم ، خیلی دلم گرفته
شاه نجف امیدم ، دیشب به خواب دیدم
ایوان طلای شاهم ، خیلی دلم گرفته
تشنه شدم دوباره ، دلتنگ و بی قرارِ
ارباب و قتلگاهم ، خیلی دلم گرفته
یک سو سه ساله افتاد ، خواهر به ناله افتاد :
برخیز ای پناهم خیلی دلم گرفته
بعد از علیِ اکبر ، بعد از تو ای برادر
در بند یک سپاهم ، خیلی دلم گرفته
من می روم اسیری ، جای کفن حصیری
شاید شود فراهم ، خیلی دلم گرفته