خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

 آپارات خیمه
خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

این دشت با اراده ی زینب اداره شـد
در دست جبر اوست همه اختیارها

تاسیس وبلاگ
18 شهریور 1392

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۸۶۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حاج منصور» ثبت شده است

حسین85

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


مصیبت، طاقتش را سر می آورد

که با خود یک دل پرپر می آورد

از آن تن های غرق خون! بمیرم

هزاران تیر باید در می آورد

مسافر کربلا

حسین84

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

 

شبیهِ هر چه که عاشق، سَرَت جدا شده است

تمامِ هستیِ پهناورت جدا شده است

غزل چگونه بگویم ز قطعه های تنت؟!

که بیت بیتِ تو از پیکـرت جدا شده است

مسافر کربلا

حسین79

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


چقدر آیینۀ کربلا شدن سخت است

کنار خیمه‌تان مبتلا شدن سخت است

تپش گرفته دلم، آسمان چرا ابری است؟

پر از غبار شده باز هم هوا ابری است

مسافر کربلا

حسین78

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ضریح شیشه عطری ست در زمین مانده

شمیم حنجره‌ی توست بعد از این مانده

شمیم حنجره‌ی توست این حوالی‌ها

که حسرتش به دل جنت برین مانده

مسافر کربلا

حسین75

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


 شِیعَتِی یا کِرَامْ ......... یا عِظَامَ المَقَام

ای شیعیانم، ای اهل کرم و ای والا مرتبگان

 

فانْدبُوا یا حُسَیْنْ .......... بِفُؤادٍ حَزِیْنْ

نوای "یا حسین " را با دلی اندوهگین سر دهید

مسافر کربلا

حسین73

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب 


دوش قرص مه روی تو به یادم آمد

طلعت روی نکوی تو به یادم آمد

می گذشت از در مسجد نفس آلوده خسی

گذر خویش به کوی تو به یادم آمد

مسافر کربلا

حسین65

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

 

غم و درد و بلا کوچه به کوچه

تب و اشک و عزا کوچه به کوچه

میان کوفه گرداندند سر را

به روی نیزه ها کوچه به کوچه

مسافر کربلا

حسین64

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


خورشید دلم از افق نیزه بر آمد

خورشید مگو، روی نی از من جگر آمد

رو راست بگو، دوش تو مهمان که بودی؟

تا صبح دلم شور زد و اشک تر آمد

مسافر کربلا

حسین60

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب

نگران بودم از این لحظه و آمد به سرم
زینب و روز وداع تو!؟ امان از دل من
این همه رنج و بلا دیدم و چشمم به تو بود
تازه با رفتنت آغاز شده مشکل من 

مسافر کربلا

حسین6

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


باد ها عطر خوش پیرهنش را بردند

سوختند و خبر سوختنش را بردند

نیزه ها بر عطشش قهقهه سر می دادند

زخم ها لاله ی باغ بدنش را بردند

مسافر کربلا

حسین57

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


هر نی فغان نای تو را در می آورد

آوای ربنای تو را در می آورد

با اینکه زنده ای! چه حریصانه نیزه دار

دارد لباس های تو را در می آورد

مسافر کربلا

حسین56

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ای لاله، پیش مرگ چمن می شوی چرا !؟

راضی به حُکم چیده شدن می شوی چرا !؟

این چشم خیس و چادرخاکیِ من که هست...

آشفته حالِ غسل و کفن می شوی چرا !؟

مسافر کربلا

حسین28

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


شمسی و روی زمین با روی ماه افتاده ای

تا اذان مانده چرا در سجده گاه افتاده ای

سینه تنگ و عرصه تنگ و غربت تو می کشد

زیر دست و پای دشمن بی سپاه افتاده ای

مسافر کربلا

حسین17

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


آن گونه را به خاک منه معجرم که هست

حیف از سر تو نیست بیفتد سرم که هست

گیرم مرا به قتلگهت ره نداد شمر

تا سر نهی به زانوی او مادرم که هست

مسافر کربلا

115

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


همراه زخم های تنت گریه ام گرفت

از پیرهن نداشتنت گریه ام گرفت

با دیده های سرخ جگر مثل مادرم

هنگام دست و پا زدنت گریه ام گرفت

مسافر کربلا
دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما