ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نازنین یار ! مرا باز ندیدی ! باشد!
به گمانم که دل از من تو بریدی ! باشد!
بود همواره امیدم که مرا می خواهی
من همانم که نشستم به امیدی ، باشد!
بین بازار غلامان نظر انداخته ای
جنس مرغوب نبودم نخریدی ؟ باشد!
دست عشاق گرفتی و حرم بردی... آه
طبق معمول ز من دست کشیدی ، باشد!
مهربانی تو مال دگران است چرا
باز ای یار به دادم نرسیدی ، باشد!
این همه زار زدم ، داد زدم کرببلا
این حرم گفتن من را نشنیدی ، باشد!
چه کنم تلخی تو باز حلاوت دارد!
دلِ تنگم بخدا میل زیارت دارد!