ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دلبر آن است که خون ریزد و تاوان ندهد
یا اگر هم بدهد خون عزیزان ندهد
ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
بکش امروز که جز تیغ تو فرمان ندهد
گفته بودم که شوم مَحرم این خانه ، نشد
چه توان کرد ؟ حسین است و ره آسان ندهد
زخم اگر نیست به دل ، گریه ندارد نمکی
بی نمک را سر این سفره کسی نان ندهد
هر که خالی شود از خویش دهد شور نشور
هیچ کس شور ز دل هم چو نمکدان ندهد
شهر ری مملکت توست به جان تو قسم
کس خراج سر زلف تو به جز جان ندهد
عشقم این است که من خانه به ری ساخته ام
گریه هر جا که کنم لذت تهران ندهد
صله ها داده ام از اشک به دربان حسین
گر چه گویند گدا باج به سلطان ندهد
بر حذر باش که در حشر به نی جا نکنی
سعی کن مادرت از دیدن تو جان ندهد
بَلَدُ الله من آن دیده ی فتّان شماست
ابرویت گر چه امانی به ضعیفان ندهد
هر قدر شور گرفتید حلال دمتان
لیک شوری اثر ذکر حسین جان ندهد