ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چشم هایت فرات دلتنگی
اشک هایت تلاطم غم هاست
حال و روز دل شکسته ی تو
از نگاه غریب تو پیداست
ای غریب مدینه یدوم
مرد خلوت نشین سامرّا
التماس همیشه ی باران
حضرت عشق التماس دعا
کوچه ی خاکی محله ی غم
در غرور از حضور ساده ی توست
ولی افسوس شرمگین تو و
پای پر پینه و پیاده ی توست
آه آقا تو خوب می دانی
که دل بیقرار یعنی چه
پشت دروازه های شهر ستم
آن همه انتظار یعنی چه
چه به روز دل تو آوردند
رمق ناله در صدایت نیست
بگو ای نسل کوثر و زمزم
بزم شوم شراب جایت نیست
بی گمان بین آن همه غربت
دل تنگ تو نینوایی شد
روضه های کبودِ طشت طلا
در نگاه تَرت تداعی شد
آری آن لحظه ماتم قلبت
بی کسی های عمه زینب بود
قاتلت زهر کینه ها ، نه نه !
روضه ی خیزرانی لب بود