ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
با همین سوز که دارم بنویسید حسین
هر که پرسید ز یارم بنویسید حسین
ثبت احوال من از ناحیۀ ارباب است
همۀ اهل و تبارم بنویسید حسین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای کوثرِ کوثر محمّد
ای دخترِ دختر محمّد
معصومه ی دودمان عصمت
روح ادب و روان عصمت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بانو سلام، دختر موسای طورها
هر جا قدم زدی شده کوهی ز نورها
من عاشقِ قدیمیِ این خانواده ام
راهی شدم به محضرت از راه دورها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در مجلس عزای شما گریه می کنم
امشب فقط برای شما گریه می کنم
عطر گلاب مرقدتان بر مشام خورد
در گوشه ی سرای شما گریه می کنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در سرد سیر شهر دل، روح بهاری
در شوره زار سینه ی من چشمه ساری
می خواهی امشب بر کویر دیده گانم
با روضه هایت باغی از شبنم بکاری
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بی هوایش پری نمی ماند
چشم های تری نمی ماند
واژه ی عاشقی وسط باشد
واژه ی بهتری نمی ماند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مىخواستم که جانب میخانه رو کنم
دستِ نیاز حلقه جام و سبو کنم
در ساحل نیاز نشینم امیدوار
دل را به شطّ باده دَمادم فرو کنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جود و کرامت از کرمش جاودان شده
هر چه دخیل هست به سویش روان شده
جبریل هم اگر برسد در حریم او
حس میکند که وارد صحن جنان شده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای حرمت کعبۀ جان همه
عمّۀ سادات بنی فاطمه
فاطمۀ فاطمه بنت الامام
حضرت معصومه علیهاسلام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آمدی و بهشت را با خود
به دل این کویر آوردی
کوثرانه قدم زدی در شهر
خیرهای کثیر آوردی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای دلم بی قرار در حرمت
کن نگاهی به سائل کرمت
ذره ای بودم و ز لطف شما
زیر بالم شده تمام سما
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آیتى از خداست معصومه
لطف بىانتهاست معصومه
جلوهاى از جمال قرآن را
چهرهاى حق نماست معصومه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اى دختر و خواهر ولایت
آیینه ی مادر ولایت
بر ارض و سما ملیکه در قم
آرام دل امام هفتم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای قبله حرم، حرمِ سامرای تو
بیت الولای دل حرم با صفای تو
قرآن یگانه دفتر مدح و ثنای تو
روح ملک کبوتر صحن و سرای تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مهربانا مهربانی کرده ای
خشت و گل را آسمانی کرده ای
حکمت از دل دُرفشانی می کند
با قلم قلبم تبانی می کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از پنجشنبه های دل من عبور کن
یک روز جمعه چشم مرا غرق نور کن
آقای پنجشنبه؛ مرا هم نگاه کن
چشمان خیس و غم زده ام را مرور کن