ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کشته ی اشک است و در چشم ترش خونریزی است
دشمنی دارد که کار خنجرش خونریزی است
" کربلا شش دانگ ملک شخصی او بود و هست "
ملک شاهی که درون کشورش خونریزی است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کشته ی اشک است و در چشم ترش خونریزی است
دشمنی دارد که کار خنجرش خونریزی است
" کربلا شش دانگ ملک شخصی او بود و هست "
ملک شاهی که درون کشورش خونریزی است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هر چند که عاصی شدم و دورم از این در
باز آمدم و در پی یک فرصت دیگر
دلتنگ توام آمده ام تا که بگویم :
بیرون شدنی نیست غم عشق تو از سر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
رسیده ام به چه جایی ... کسی چه می داند
رفیق گریه کجایی ؟ کسی چه می داند
میان مایی و با ما غریبه ای ... افسوس
چه غفلتی ! چه بلایی ! کسی چه می داند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
من که دائم پای خود دل را به دریا می زنم
پیش تو پایش بیفتد قید خود را می زنم
کعبه ای در سینه ام دارم که زایشگاه توست
از شکاف کعبه گاهی پرده بالا می زنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر دیدی گل یاسی به روی چهره نم دارد
مپرس از درد و اندوهش مجال گریه کم دارد
نشاط صبحِ باغی را اگر طوفان به هم می زد
مپرس از باغبان حال نهالی را که غم دارد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از تو یک عمر شنیدیم و ندیدیم تو را
به وصالت نرسیدیم و ندیدیم تو را
روزی ما فقرا شربت وصل تو نبود
زهر هجر تو چشیدیم و ندیدیم تو را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
لحظه ی وصل رسیده ست خدا رحم کند!
نفس روضه بریده ست خدا رحم کند!
تویی آن شاپرکِ ناز که بین راهت
دشمنت تار، تنیده ست خدا رحم کند!
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غم بیش از این چه بر سر عالم بیاورد؟
یکجا چگونه این همه ماتم بیاورد؟
ای آه! ای برادر من! ای حسین من!
دشمن به غیر از این چه به روزم بیاورد؟