ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شب تاریک هوای سحرش را می خواست
شهر انگار خسوف قمرش را می خواست
گوشۀ حجره کسی چشم به راه افتاده
حسن دوم زهرا پسرش را می خواست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شب تاریک هوای سحرش را می خواست
شهر انگار خسوف قمرش را می خواست
گوشۀ حجره کسی چشم به راه افتاده
حسن دوم زهرا پسرش را می خواست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای مسجد الحرام، حرم سامرای تو
بیت الولای دل، حرم با صفای تو
قرآن یگانه دفتر مدح و ثنای تو
روح ملک کبوتر صحن و سرای تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست
آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست
قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب
شهر مدینه را به جگر داغ مصطفاست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بند اول
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
دیدم شروع محشر کبرای دیگر است
گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه
تاریک تر ز عرصة تاریک محشر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ملک الموت مزن شعله به زخم جگرم
وای من گر تو مدارا نکنی با پدرم
صبـر کـن سیر ببینم رخ بابایم را
چه کنم سدّ نگاهم شده اشک بصرم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جرس آرد خبر از قافلـۀ شـام و حجاز
شهدا! وقـت نماز است نماز است نماز
سـر بـرون از جگـر خاک بیاریـد همه
دسته گل از تن صد چـاک بیاریـد همه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای هلال من به بالای سنان قرآن بخوان
قاری قرآن و قرآن را زبان ! قرآن بخوان
با صدای خود مسخّر کن تمام کوفه را
کوفه را هم کربلا کن ؛ هم چنان قرآن بخوان
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
طشت طلا و چوب و لب و آیه و شراب
خاکستر و غبار ره و خون و آفتاب
در حیرتم که از چه نرفتی زمین فرو
ای وای من چگونه نشد آسمان خراب
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مقام قرب خدا یا بهشت اهل ولاست
بهشت اهل ولا یا زمین کرب و بلاست
ورق ورق شده هفتاد و دو کتاب خدا
به هر ورق که زدم تیغ آیه ها پیداست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سیاه ، چهره ی خورشید و تیره ملک خداست
چه روی داده مگر روز محشر کبراست ؟
چه روی داده که قرآن فتاده در یم خون ؟
چه روی داده که خورشید نوک نی پیداست ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سینه مشعر ، دل حرم ، میدان دید ما مناست
گر ببندی لب ز حرف غیر ، هر حرفت دعاست
غم مخور گر گم شدی یا خیمه را گم کردهای
سِیر کن تا بنگری گمگشته ی زهرا کجاست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
غم با اراده ی تو زمینگیر می شود
قدّت کمان ، ولی نفست تیر می شود
آیات صبر بر در دروازه های شام
با خون ساق پای تو تفسیر می شود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سیاه گشته جهان پیش دیده ی تر من
کجایی ای مه در بحر خون شناور من
ستاره ی سحرم آفتاب صبحدمم
غروب کرده به هنگام ظهر در بر من
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تبسم کن جواب خنده ی جان پرورت با من
خدا داند چه کردی در نگاه آخرت با من
نه تنها می کنم تشییع جسمت را به تنهایی
که در جمع شهیدان است دفن پیکرت با من
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای عمو ! تنها امیدم در رهت ترک سر است
مرگ در راه تو بر من از عسل شیرین تر است
گرچه می دانی یتیمم ، اذن میدانم بده
فرض کن این سیزده ساله علیّ اکبر است