ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باور نمی کردم گذرها را ببندند
من را که می بینند درها را ببندند
خورشید بودم زیر نور ماه رفتم
جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باور نمی کردم گذرها را ببندند
من را که می بینند درها را ببندند
خورشید بودم زیر نور ماه رفتم
جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
این ها به جای این که برایت دعا کنند
کف می زنند تا نفست را فدا کنند
هر چند تشنه ای ولی آبت نمی دهند
تا زودتر تو را ز سر خویش وا کنند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بهر حاجات اگر دست دعا برخیزد
دلبری هست به هر حال به پا برخیزد
لطف آقای خراسان ز همه بیشتر است
هر زمان از دلِ پُر درد صدا برخیزد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در طریقت زحمت بسیارها باید کشید
تا تقرب منت جام بلا باید کشید
یار ما بد نیست از ما یک ملاقاتی کند
گه کریمان را به بالین گدا باید کشید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آسمان است و زمین دور سرش می گردد
آفتاب است و قمر خاک درش می گردد
این قد و قامت افتاده درخت طوبی است
این محاسن به خدا آبروی دین خداست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کریم های دو عالم به نام زاده شدند
زبانزد همه ی خاص و عام زاده شدند
اگر که ظرف نباشد توقع مِی نیست
شراب ها همه از فیض جام زاده شدند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مانند نور آمدی و لا مکان شدی
پرواز آسمانی هفت آسمان شدی
با جلوه های نوری بالانشین خود
خورشید صبح و ظهر و غروب اذان شدی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خجالتم نده و عاصیم خطاب مکن
نده جواب مرا لااقل جواب مکن
تمام خواسته هایم برای نفسم بود
دعای من که دعا نیست مستجاب مکن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زلفت اگر نبود نسیم سحر نبود
گمراه می شدیم نگاهت اگر نبود
مهر شما به داد تمنای ما رسید
ورنه پل صراط چنین بی خطر نبود
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از سکوتم صدا درست کنید
ذکر یا ربنا درست کنید
ببرید و بیاورید مرا
بلکه از من گدا درست کنید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا خداوند میرسم با تو
با خداوند میرسم تا تو
همه در وحدت تو گم شده اند
من تو ما تو شما تو آنها تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر چه بال و پر ناتوانمان دادند
ولی برای پریدن زمانمان دادند
خبر دهید دوباره به بال فطرس ها
مجال پر زدن آسمانمان دادند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
برسانند اگر تربت دلداران را
در می آرند ز هر دلهره بیماران را
همه سرمایه ی یک اهل کرامت کرم است
احتیاجی به دِرَم نیست ، کرم داران را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد
شهر مدینه مثل زهرا گریه می کرد
وقتی که می رفتند پشت پای آنها
چشمان جبرائیل حتی گریه می کرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عشقت مرا اسیر بیابان نوشته است
مجنون ترین صحابی دوران نوشته است
این هم ز مشکلات و مکافات عاشقی ست
دست مرا برای گریبان نوشته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر سر آشفته ام زلف پریشان ریخته
در دل حیران من آیات حیران ریخته
نیستم ناراحت از اینکه شهیدم کرده اند
خون من گر ریخته در پای جانان ریخته
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شما زمان شروع من ابتدای منید
مسیر سبز نجاتِ در انتهای منید
اگر چه "اسهد" لحنم مرا بلال نکرد
ولی همیشه شما اشهد صدای منید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
طی می کنیم سمت ملاقات جاده را
شاید کسی سوار کند این پیاده را
وقتش رسیده است که با گریه ریختن
جبران کنید توبه ی از دست داده را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت
از بال من شکسته ترین آفرید و رفت
خون گلوی زیر فشارم که تازه بود
با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست
غیر از خدا ، غیر از خدا، غیر از خدا نیست
زنجیر ها راه گلویت را گرفتند
در این نفس بالا که می آید صدا نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به روی دل، غم و داغ تو را گذاشته ام
به روی شانه ی خود کربلا گذاشته ام
برای آنکه مرا غُصه ی تو پیر کند
به روی کُلِّ جوانیم پا گذاشته ام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آنانکه عابدند به وقت اذان خوشند
آنانکه زاهدند به یک تکه نان خوشند
از هر دو تا نگار یکی ناز می کند
عشاق روزگار یکی در میان خوشند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ما که حالا چنین زمین گیریم
روزگاری در آسمان بودیم
پر پروازمان که وا می شد
می پریدیم و بی نشان بودیم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جود و کرامت از کرمش جاودان شده
هر چه دخیل هست به سویش روان شده
جبریل هم اگر برسد در حریم او
حس میکند که وارد صحن جنان شده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باید مرا گلیم مسیر نگار کرد
زیر قدوم فاطمیات خاکسار کرد
مهر تو را بهشت بخواهد نمیدهم
در ماجرای عشق نباید قمار کرد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای اذان پر از نماز حسین
جا نماز همیشه باز حسین
نام سبزت، اقامه ی زهرا
زندگی ات ادامه ی زهرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تازه رسیده از سفر کربلا سرت
بین تن تو فاصله افتاده تا سرت
با پهلوی شکسته و با صورت کبود
کنج تنور کوفه کشانده مرا سرت
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تو زیر پا رفتی ولی بیچاره زینب
از این به بعد و بعد از این آواره زینب
باید خودت یاری کنی ورنه محال است
بوسه بگیرد از گلوی پاره زینب
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
داری عقیله خواهر من گریه می کنی
آیینه ی برابر من گریه می کنی
از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت
خیلی شبیه مادر من گریه می کنی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بمان که روشنی دیده ی ترم باشی
شبیه آیینه ای در برابرم باشی
هوای خیمه ی من بی نگاه تو سرد است
بمان که مایه ی دل گرمی حرم باشی