ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آهی کشیدی و رخ آیینه مات شد
اشک زلال چشم تو آب حیات شد
خون دل تو خون دلم را به شیشه کرد
تا از تو خواستم بنویسم دوات شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آهی کشیدی و رخ آیینه مات شد
اشک زلال چشم تو آب حیات شد
خون دل تو خون دلم را به شیشه کرد
تا از تو خواستم بنویسم دوات شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گاه باید شام را با دیده ی تر سر کند
گاه باید روزها را دیده بر در سر کند
حالت از کربلا جا مانده گاه اینگونه است
کودکی که دور از دامان مادر سر کند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بهار تب زده قربانی خزان شده است
زمین بهانه ی نفرین آسمان شده است
سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست
چه خاک ها به سر خیل قاریان شده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به آشنا نگه آشنا نمی افتد ؟!
چرا به ما گذر هل اتی نمی افتد ؟!
قسم به سوره ی یس ، به فجر و اعطینا
که لحظه ای دلم از تو جدا نمی افتد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بر جان عاشقان ولایت خبر رسید
نوباوه ی بتول به وقت سحر رسید
از برکتش خدا به گدا بیشتر رسید
امشب ز راه زاده ی زهرا اگر رسید ...
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز هم بنده ی تو گریه کنان می آید
بر من این دوریِ آقام گران می آید
همه جا جار زدم صاحبمان می آید
ای اجل صبر کن امّید جهان می آید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ما سِوی شد سائل دست کریم
هستی ما هست از هستِ کریم
نیمه ی ماه خدا حس می کنم
بر سر خود گرمی دست کریم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آمده ماه خدا ، حضرت دلدار بیا
از پسِ پرده ، گل حیدر کرار بیا
بی تو اصلا به مناجات صفا نیست که نیست
شده دیوار غمت بر سرم آوار ، بیا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امشب دوباره مست شدم در هوای تو
امشب دوباره شعر سرودم برای تو
مجنونم و جنون من از حد گذشته است
من حاضرم که سر بدهم در هوای تو
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مرغ دل باز هم غزل خوان شد
پنجمین روزِ ماه شعبان شد
دو سه روزی به کربلا رفت و
حال آمد دخیل سلطان شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سلام ای زاده ی حیدر سلام ای ماه دل آرا
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
دمِ میخانه بنشستم اگر چه غافل و پستم
ولی من نوکرت هستم نگاهی کن بر این شیدا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آمد از جانب حق سبط پیمبر امشب
عرش و فرش از قدمش گشت منوّر امشب
کوریِ هر چه حسود است به پیغمبر ما
آمده آیه ای از سوره ی کوثر امشب
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دوباره سائلی آمد به دربار تو یا سلطان
دوباره بر سر خوانت شده ریزه خورت مهمان
اگر روزی کند مادر به دردت می خورم آخر
مگر صحن و سرای تو نمی خواهد سگ دربان ؟
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عالم فدای خاک درت یا ابوتراب
هستم اسیر و در به درت یا ابوتراب
امشب ملائکه همگی صف کشیده اند
بهر طواف دور سرت یا ابوتراب
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امشب شب گدایی و عرض ارادت است
باب المراد آمده و وقت حاجت است
امشب دوباره خنده به لب های مرتضی است
وقت نزول آیه ی ناب امامت است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سلام ای حضرت دلبر سلام ای سبط پیغمبر
سلام ای معدنُ الرَّحمه سلام ای شافع محشر
کسی که جامعه خوانده دلش در سامرا مانده
چرا قسمت نشد دیگر نماز و اشکِ بالاسر
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بی سبب نیست که دل واله و مجنون شده است
آمدی ماه رجب هم به تو مدیون شده است
نام تو اذن دخولم شده در ماه خدا
بندگی با شب میلاد تو مقرون شده است