ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کلیم بی کفن کربلای میقاتی
خلیل بت شکن کعبه ی خراباتی
چه فرق می کند آخر به نیزه یا گودال ؟
همیشه و همه جا تشنه ی مناجاتی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
کلیم بی کفن کربلای میقاتی
خلیل بت شکن کعبه ی خراباتی
چه فرق می کند آخر به نیزه یا گودال ؟
همیشه و همه جا تشنه ی مناجاتی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فواره های سرخی از گودال زد بالا
مردی عبای خویش را خوشحال زد بالا
تا بین مقتل معدن الماس پیدا شد
در صنف لشکر قیمت خلخال زد بالا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دم آخر وصیتی دارم
ای علی جان به خاطرت بسپار
نیمه شب ها حسین دلبندم
با لب تشنه می شود بیدار
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
با این شتاب فکر کنم سر می آورد !
با این شتاب ، حوصله را سر می آورد
می تازد و غنیمت جنگ غروب را
از چنگ سی هزار نفر ، در می آورد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
چوب حراج زد به عقیق لب شما
یک ضربه و دو ضربه و باقی ضربه ها ....
هر چه گذشت ، هیچ کسی مشتری نشد !
بی قیمت است ، گوهر گنجینه ی خدا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آفتاب غرور ایلت را
با نگاهت به جنگ شب بردی
زخم های جمل دهان وا کرد
تا که نام " علی " به لب بردی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
قدم می زد تو میدون ، مثلِ یه شیر بیشه
واسه علی اکبر ، حریف پیدا نمی شه
سپاه شام و کوفه ، نقشه هاشون بر آبه
آخه علی اکبر ، نوه ی بوترابه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نوجوان قبیله ی خورشید
عالم دَهر مکتب توحید
آمده نیزه ی جمل در دست
سیزده شیشه ی عسل در دست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
روز ولادت تو غزل آفریده شد
مفعول و فاعلات و فعل آفریده شد
پلکی زدی و معجزه ای را رقم زدی
از برق چشم هات زحل آفریده شد