ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
عصمت کبری حق ، محبوبه ی داور یکی ست
پنج تن آل عبا را مرکز و محور یکی ست
علت ایجاد عالم ، ذات پاک احمد است
فاطمه ام اب است و هر دو این مظهر یکی ست
گفت احمد بضعه منی به زهرا بارها
تا نماید ، هر دو را هم جان و هم پیکر یکی ست
عالمی شد نور باران از جمال ماه او
آسمان عشق و عصمت را چنین را اختر یکی ست
در میان چهارده تن ، طامه یکتا بود
یازده سلطان دین را جمله تاج سر یکی ست
خاتم پیغمبران ، خود بوسه بر دستش زند
همسر و همتای حیدر آیت کوثر یکی ست
کیست غیر از او که آرد چون حسین و چون حسن
نیست مانندش که در عالم چنین مادر یکی ست
راضیه مرضیه زهرا و شفیعه فاطمه
شان این بانوی اول در صف در محشر یکی ست
مصطفایش تاج و سبطین اند او را گوشوار
مرتضایش طوق و دارای چنین زیور یکی ست
در جوانی حیف پایان یافت عمر فاطمه
وه که پاییز و بهار این گل پرپر یکی ست
آستان وحی را آتش زدند و کس نگفت
حرمت بیت الله و کاشانه حیدر یکی ست
چون صدف دیوار و در بگرفت او را در میان
در همه دریای غم این نازنین گوهر یکی ست
کشته شد محسن چو مابین در و دیوار ماند
این چنین مقتول در اولاد پیغمبر یکی ست
یاد از آن شش ماهه ی بی شیر و عطشان کن حسان
کربلا را هم شهیدی چون علی اصغر یکی ست