ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای محمد (ص) ای رسول بهترین کردارها
حسن خلقت شهره در اخلاقها ، رفتارها
در بیانت بند می آید زبان ناطقان
قامت مدحت کجا و خلعت گفتارها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای محمد (ص) ای رسول بهترین کردارها
حسن خلقت شهره در اخلاقها ، رفتارها
در بیانت بند می آید زبان ناطقان
قامت مدحت کجا و خلعت گفتارها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آمدی با تجلیّ توحید
به زمین آوری شرافت را
ببری از میان این مردم
غفلت و کفر و جاهلیت را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ملکوت نگاه بارانیت
راوی یک مدینه اندوه است
سالیانی است از غم غربت
خاطر خستهی تو مجروح است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در ماتم فراق پدر گریه می کنم
همراه شمس و نجم و قمر گریه می کنم
شب ها و روزها ز غمش مویه می کنم
تا آخرین توان بصر گریه می کنم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست
آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست
قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب
شهر مدینه را به جگر داغ مصطفاست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بند اول
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
دیدم شروع محشر کبرای دیگر است
گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه
تاریک تر ز عرصة تاریک محشر است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ملک الموت مزن شعله به زخم جگرم
وای من گر تو مدارا نکنی با پدرم
صبـر کـن سیر ببینم رخ بابایم را
چه کنم سدّ نگاهم شده اشک بصرم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید
شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرد
و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرد
ادامه ی اشعار در ادامه ی مطلب
1
تمام ما که ز پروانه ها نشان داریم
برای سینه زدن تا سحر توان داریم
هزار شکر خدا را که در شب یلدا
برای گریه ، کمی بیشتر زمان داریم
ادامه ی اشعار در ادامه ی مطلب
1
هر لحظه دعا بهر فرج دارم من
این لطف ز ثامن الحجج دارم من
با پای پیاده میروم کرببلا
در هر قدمی ثواب حج دارم من
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ما ولایت مدار زاده شدیم
با دم ذوالفقار زاده شدیم
پای دین استوار زاده شدیم
همه مجنون یار، زاده شدیم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای اذان پر از نماز حسین
جا نماز همیشه باز حسین
نام سبزت، اقامه ی زهرا
زندگی ات ادامه ی زهرا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
در این دل شکسته به غیر از شراره نیست
همراه من به جز جگر پاره پاره نیست
می ریزد از دو چشم ترم اشک بی کسی
دیگر به آسمان دلم یک ستاره نیست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
جرس آرد خبر از قافلـۀ شـام و حجاز
شهدا! وقـت نماز است نماز است نماز
سـر بـرون از جگـر خاک بیاریـد همه
دسته گل از تن صد چـاک بیاریـد همه
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به زخم های تنت چون اشاره می کردم
به دامن از مژه جاری ستاره می کردم
برای رفتنِ تا کوفه ، داشتم تردید
به مصحف بدنت استخاره می کردم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
ناباورانه از سفرم، خیل خارها
تبریک گفتهاند به پای پیادهام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
بی تو روز و شب اسیر ماتم و هجران شدم
اربعینی در عزایت سوختم گریان شدم
آسمان با رفتن تو بر سرم آوار شد
ای سر و سامان زینب، بی سر و سامان شدم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یک اربعین فراق و غـم و غصه و ملال
هر لحظهاش گذشته به زینب هزار سال
تو روی خاک بودی و میزد چهل عروج
مرغ دلم بـه جـانب گـودال، بـال بـال
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از آن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم
تو بر نی بودی و دیدی چهها دیدم، چهها کردم
گمان بر ماندن و قبر تو را دیدن نمیبردم
ولی فیض زیارت را تمنّا از خدا کردم