ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اشک ها فصل تماشاست امانم بدهید
شوق آئینه به چشم نگرانم بدهید
از شما می شنوم عطر گل یاسین را
خاک ها رنگ یقینی به گمانم بدهید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اشک ها فصل تماشاست امانم بدهید
شوق آئینه به چشم نگرانم بدهید
از شما می شنوم عطر گل یاسین را
خاک ها رنگ یقینی به گمانم بدهید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
«چشم گریان سویت از شام خراب آورده ام»
«خیز، ای لب تشنه از بهر تو آب آورده ام»
گر بپرسی داغ تو با سینه خواهر چه کرد
قامت خم گشته ای بهر جواب آورده ام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از سرِ ناقه ی غم شیشه ی صبر افتاده
همه دیدند که زینب سر قبر افتاده
چشم او در اثر حادثه کم سو شده است
کمرش خم شده و دست به زانو شده است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
آهم ؛که شعله بر جگر غم کشیده ام
اشکم، که قطره قطره به پایت چکیده ام
آئینه ام، که زخم ترک خورده ام ز سنگ
سروم، که سایبان شده قد خمیده ام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هجران بهانه ای ست برای وصال ها
بهتر شده ست از برکات تو حال ها
از یاد رفته است جراحات بال ها
با عمه راحت است تمام خیال ها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یک اربعین برای غمت گریه کرده ام
بی وقفه پای هر علمت گریه کرده ام
در آرزوی آن حرمت گریه کرده ام
با شعر های محتشمت گریه کرده ام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به لب از آتش دل گفتگوی کربلا دارم
دلی آتشفشان در جستجوی کربلا دارم
نماز عشق را رکعت به رکعت بسته ام قامت
به جای قبله ی جان رو به سوی کربلا دارم
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یک اربعین بر روی نی دیدم سرت را
دیدم که زخمی کرده نیزه حنجرت را
یک قافله با سوز و اشک و آه آمد
برخیز و بنگر حال و روز لشکرت را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خیز از جا لحظه ای چشم پر آبم را ببین
سیل اشکم را نگر حال خرابم را ببین
ای که از فرط عطش دیدی فلک را نیلگون
حال چشمی واکن و چشم پر آبم را ببین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پاییز آمده به سراغ بهارها
سر آمده است حوصلۀ انتظارها
باید کشید جور رسیدن به یار را
باید رسید بر سر کوی نگارها
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
از جان خود اگر چه گذشتم به راحتی
دل کنده ام ولی ز تنت با چه زحمتی
می خواستم به پات سرم را فدا کنم
اما به خواهر تو ندادند مهلتی
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مظهر صبر خدای حیّ داور زینبم!
یادگار حیدر و زهرای اطهر زینبم!
فتح کردی شام را سنگر به سنگر زینبم!
آمدی همچون علی از فتح خیبر زینبم!
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای مظهر صفات خدا أیها العزیز
ای امتداد نور هدی أیها العزیز
ای که کریم هستی و از نسل ذو الکرام
پر کن دو دست خالی ما أیها العزیز
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
سحر چون پیک غم از در درآید
شرار از سینه، آه از دل برآید
مرا از دیدگان، یک کاروان اشک
به شوق پایبوس رهبر آید
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
شکسته بال ترینم، کبود می آیم
من از محلۀ قوم یهود می آیم
از آن دیار که من را به هم نشان دادند
به دست های یتیمت دو تکه نان دادند
باران ذکر مرثیه از سر شروع شد
ذکر عزیز حضرت مادر شروع شد
یک چله از وقوع غمِ آسمان گذشت
باز التهاب قلب پیمبر شروع شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
مرغ دل های ما هوایی شد
گوییا باز کربلایی شد
صحبت از کربلا میان آمد
بی جهت نیست اشکمان آمد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باغبان از بهر گلهایت گلاب آوردهام
بحر بحر از چشم گریان بر تو آب آوردهام
روی نیلی گیسوی از خون خضاب آوردهام
پرچم پیروزی از شـام خـراب آوردهام
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
ای ساربان ای ساربان محمل نگهدار
آمد به منزل کاروان منزل نگهدار
محمل مران محمل مران شهرِ دل اینحاست
این کاروانِ خسته دل را منزل اینجاست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
فاتح شامم و باز آمدم از شام، حسین
کردهام فتح تو را بر همه اعلام، حسین
ذوالفقار سخنم معجزۀ حیدر داشت
فتح شد با نفس حیدریام شام، حسین
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
یک اربعین.. بعد تو هق هق زدم حسین
شعله به غنچه های شقایق زدم حسین
یک اربعین... سرخ... سما... رنگ گشته است
صد رعد و برق در غمت آهنگ گشته است
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
خوشا از دل نم اشکی فشاندن به آبی آتش دل را نشاندن خوشا زان عشقبازان یاد کردن زبان را زخمه فریاد کردن
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
دل دست ما که نیست، اسیر شما شده
از لحظه ای که با حرمت آشنا شده...
خواب و قرار را دگر از دست داده است
ذکرش مدام کرب و بلا، کربلا شده
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
زبان حال سیدالشهدا (علیه السلام) با خواهر(سلام الله علیها):
ضربت چوب و گل چیده کجا
بزم عیش و سر ببریده کجا
طعنه و زینب غمدیده کجا
خیزران و لب خشکیده کجا