ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امشب از قافله ی نور خبر دارم من
از سواران سلحشور خبر دارم من
از نشاط پری و حور خبر دارم من
از شکوه دل پر شور خبر دارم من
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
امشب از قافله ی نور خبر دارم من
از سواران سلحشور خبر دارم من
از نشاط پری و حور خبر دارم من
از شکوه دل پر شور خبر دارم من
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
به کسی کار ندارم که بهشتم لیلی ست
بت بتخانه و رهبان کنشتم لیلی ست
خاک من خاک جنون است و سرشتم لیلی ست
هر چه در مکتب استاد نوشتم لیلی ست
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
روز ازل که قسمت ما را نوشته اند
ما را به نام حضرت دریا نوشته اند
کار جنون ما به تماشا کشیده است
ما را غبار محمل لیلا نوشته اند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
اگر چه بال و پر ناتوانمان دادند
ولی برای پریدن زمانمان دادند
خبر دهید دوباره به بال فطرس ها
مجال پر زدن آسمانمان دادند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
تا آبشار زلف تو را شب نوشته اند
ما را اسیر خال روی لب نوشته اند
در اعتکاف گیسوی تو سالهای سال
مشغول ذکر و سجده و یا رب نوشته اند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
هوای عشق به سر دارم و دلی شیدا
و چشمهای پر از شوق رو به خدا
هوای این دل مجنون چقدر طوفانیست
چقدر شور تلاطم گرفته چون دریا
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
پای قلم دوباره رسیده سر قرار
ای آسمان به دفتر شعرم غزل ببار
تندیس دلربائی و ای منتهای عشق
لطفی کن و به خانه ی چشمم قدم گذار
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
برسانند اگر تربت دلداران را
در می آرند ز هر دلهره بیماران را
همه سرمایه ی یک اهل کرامت کرم است
احتیاجی به دِرَم نیست ، کرم داران را
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
باز از عرش غزل های مرا آوردند
شیشه ناب عسل های مرا آوردند
باز آغوش در آغوش دلم را بردند
طعم شیرین بغل های مرا آوردند
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گله و گریه ام از مصرع آهی طی شد
شب باران زده با نور نگاهی طی شد
بین موی تو گرفتار شده دست و دلم
روز من در گذر از راه سیاهی طی شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
گفتم حسین و میل پریدن شروع شد
در سینه ام،دوباره، تپیدن شروع شد
واژه به حد وصف تو شرمنده ام که نیست
اما تو خواستی و دمیدن شروع شد
ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد
شهر مدینه مثل زهرا گریه می کرد
وقتی که می رفتند پشت پای آنها
چشمان جبرائیل حتی گریه می کرد