خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

به عشق یل جمل حضرت حسن بن علی علیه السلام

 آپارات خیمه
خیمه - پایگاه تخصصی اشعار آیینی

این دشت با اراده ی زینب اداره شـد
در دست جبر اوست همه اختیارها

تاسیس وبلاگ
18 شهریور 1392

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۵۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمد حسین پویانفر» ثبت شده است

20

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ای دامنه ی وصف تو گسترده به عالم

المنة لله که تویی سید خاتم

ای رحمت رحمان به تو تفویض محمد

ریزد ز سر انگشت تو صد حضرت حاتم

مسافر کربلا

02

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


وصف تو را خدا به بیانی رسا نوشت

روز ازل به یمن شما « هَل اَتی » نوشت

زیباترین قصیده ی خلقت کلید خورد

آن جا که استعاره ی چشم تو را نوشت

مسافر کربلا

9

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


امروز قلب عالم و آدم حرای توست

این کوه نور شاهد حرف خدای توست

مکه دگر برای بزرگیت کوچک است

فریاد کن رسول که دنیا برای توست

مسافر کربلا

6

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


عشقت مرا اسیر بیابان نوشته است

مجنون ترین صحابی دوران نوشته است

 این هم ز مشکلات و مکافات عاشقی ست

دست مرا برای گریبان نوشته است

مسافر کربلا

3

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


آیه آیه همه جا عطر جنان می آید

وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید 

جبرئیلی که به آیات خدا مأنوس است

بشنود مدح تو را با هیجان می آید 

مسافر کربلا

4

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ای لهجه ات ز نغمه ی باران فصیح تر

لبخندت از تبسم گل ها ملیح تر

بر موی تو نسیم بهشتی دخیل بست

یعنی ندیده از خم زلفت ضریح تر 

مسافر کربلا

13

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


 بر سر آشفته ام زلف پریشان ریخته

در دل حیران من آیات حیران ریخته

نیستم ناراحت از اینکه شهیدم کرده اند

خون من گر ریخته در پای جانان ریخته 

مسافر کربلا

12

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


 شما زمان شروع من ابتدای منید

مسیر سبز نجاتِ در انتهای منید 

اگر چه "اسهد" لحنم مرا بلال نکرد

ولی همیشه شما اشهد صدای منید 

مسافر کربلا

11

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


طی می کنیم سمت ملاقات جاده را

شاید کسی سوار کند این پیاده را 

وقتش رسیده است که با گریه ریختن

جبران کنید توبه ی از دست داده را 

مسافر کربلا

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


می رسید از قله های کوه نور

از بلندای تشرف در حضور

فرش استقبال راهش می شدند

هر چه جن و هر چه انس و هر چه حور

مسافر کربلا

5

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


عید است و باز موسم شادی مردم است

روی لب تمامی گل ها تبسم است 

تقویم من دوباره نشان میدهد که باز

وقت نماز محضر آقای هشتم است 

مسافر کربلا

3

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


توفیق نصیبم شده از یار بخوانم

مدّاحی دلدار کنم از دل و جانم 

خواهم ز خدا ای هدف خلقت هستی

تا روز جزا زیر لوای تو بمانم

مسافر کربلا

08

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


ای دستگیر خلق خدا دست هایتان

زیباترین جواب دعا دست هایتان

گفتم در این مسیر گدایی تان کنم

شاید رسد به دست گدا دست هایتان

مسافر کربلا

07

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


زندان گرفته 
حتی صدای مرد زندان‌بان گرفته
حتی زنی بد
از ساحتش بوی خوش ایمان گرفته
زنجیر و پابند
از استخوان‌هایش توان و جان گرفته
مسافر کربلا

06

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


به شیوه ی غزل اما سپید می آید

صدای جوشش شعری جدید می آید

چه آتشی غم تو باز زیرسر دارد

که باغ شعرٍ تر از آن پدید می آید

مسافر کربلا

05

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دلی که مهر تو در آن نباشد، آن دل نیست

به راه عشق نسوزد، دلی که قابل نیست

به خاک ،گرکه نبارد سحاب رحمت دوست

تفاوتی که دگر بین خاک با گل نیست

مسافر کربلا

06

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت

از بال من شکسته ترین آفرید و رفت

خون گلوی زیر فشارم که تازه بود

با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت

مسافر کربلا

05

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


می خواستند داغ تو را شعله ور کنند

وقتی که سوختی همه را با خبر کنند

می خواستند دفن شوی زیر خاک ها

تا زنده زنده از سر خاکت گذر کنند

مسافر کربلا

03

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


اشک زنجیر به حال بدنم میریزد

گریه بر بی کسی زخم تنم میریزد 

آسمان راه گلوی قفسم را بسته

عرق بال من از پیرهنم میریزد

مسافر کربلا

02

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


دلم از دوری اهل وطنم میسوزد

نه فقط دل، که سراپای تنم میسوزد 

قُوَتی نیست که لب وا کنم و ناله کنم

روزه ام ، خُشکی دور دهنم میسوزد 

مسافر کربلا

01

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست

غیر از خدا ، غیر از خدا، غیر از خدا نیست

زنجیر ها راه گلویت را گرفتند

در این نفس بالا که می آید صدا نیست

مسافر کربلا

09

ادامه ی شعر در ادامه ی مطلب


 به شاخه ی گل احساس من لگد می زد

 ز روی دشمنی و کینه وحسد می زد

 مرا به جرم خطایی که مرتکب نشدم

 هزار مرتبه با تازیانه حد می زد

مسافر کربلا
دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما دريافت کد گوشه نما